عالیجناب
چند شب پیشا خاله جونیم دکترا قبول شد. واسه همین برامون جشن گرفته بود.همه بودن.یهویی آجی سادیتا یه چیزی گذاشت رو سرم و هی با آجی نرگس و ریحانه جلوی من تعظیم میکردن و میگفتن:عالیجناب ما رو ببخشید.
من که اسمم عالیجناب نبود.واقعا از این کارشون تعجب کرده بودم و نیگاشون میکردم.
دیدم اینا دارن ادامه میدن.اینقده برام عجیب شده بودن که یهویی ترسیدم و شروع کردم به گریه کردن. اونام دیگه این کارو نکردن.
ولی خدایی این عالیجناب یعنی چی؟اگه شما فهمیدین به منم بگین تا دیگه تو همچین موقعیت هایی نمونم.والله به خدا....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی