خال هندی
من وقتی اومدم خونه مادرجون اینا یه جونور زشت رو برام قربونی کردن.نمیدونم اسمش چی بود ولی همش بع بع میکرد.تازشم یه عالمه سرفه میکرد.من فکر میکنم سرما خورده بود.حالا بگذریم.بعدش مادرجون مارو برد رو سرمون خال هندی گذاشت.من نمیدونم خال هندی چیه ولی عمو یدی خیلی مسخرم کرد...همش همه بهم میخندیدند.منم دیگه از خجالت چشامو باز نکردم.اصلا خودمو زدم به خواب.نمی دونین چقدر با روحیه من بازی شد..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی