لباس گربه
چند روز پیش بازم سرما خوردم. مامانی و بابایی منو بردن دکتر. یه دفعه به صدای بلندی توی مطلب شنیدم. خیلی ترسیده بودم. دیدم یه بچه گریه می کنه و می گه من گربه می خوام. دور و برم و نگا کردم. گربه ای نبود. یهو دیدم بچهه منو به مامانش نشون داد و گفت من گربه می خوام. خیلی عصبانی شدم. آخه بچه پر رو خودت شبیه گربه ای! من پسر به این خوشکلی!!! شما بگین من کجا شبیه گربه ام؟
زدم زیر گریه و هی به مامانم گفتم منو از اینجا ببر بیرون! اونم منو برد تو یه جای سرسبز. اونقدر خوشحال شدم که بی ادبی اون پسر بچه رو یادم رفت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی