آراد برارزاده آراد برارزاده ، تا این لحظه: 10 سال و 20 روز سن داره

آراد، امید زندگی مامان و بابا

شال و روسری

1393/5/27 12:32
نویسنده : سمانه
1,028 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب مامانی با عمو بزرگم حرف میزد.عموجونی گفت چند تا عکس از من بگیره بذاره تو وبلاگ تا آقاجون و عزیزجون ببینن.مامان گوشیشو داد دست خاله بعدم بهش گفت از من که مادرجون برام روسری پوشیده عکس بگیره.من نمیدونم مگه مردا هم روسری میذارن؟پس چرا واسه من پوشیدن؟

من هنوز توی این فکرا بودم که باز خاله به مغز متفکرش فشار اومد و به مامانی گفت بیا براش چند تا روسری بپوشیم ازش عکس بگیریم.مامان منم ساده زودی قبول کرد.بعدم یه روسری قرمز سرم کردن و منو شکل ملیجک دربار کردن.

بعدش خاله رفت با ذوق یه شال آبی برداشت آورد.راستش یه خورده خندم گرفت.

یعنی اصلا فکر نمیکردن که من خوابم.یکی نیست بگه خوشتون میاد شما خوابین اینجوری اذیتتون کنن؟بعدش خاله شال زردشو آورد گفت ببین این بهش میاد؟انگار داره کت و شلوار دامادی برام انتخاب میکنه.وااای که حرصم گرفته بود.

بعدم تصمیم گرفتن که با شال منو شکل گل آفتابگردون در بیارن.یعنی مغز متفکر تا چه حد؟یعنی خالم حیف شده به خدا.

یهو مامانم گفت وای پسرم که نباید روسری بپوشه.منم گفتم خداروشکر.چه زود متوجه شدی.با خودم فکر کردم حالا دیگه میذارن راحت بخوابم.ولی ای دل غافل.مامانی رفته برام کلاه آورده گذاشته سرم.وای خداااا.من خوابم آخه.

 

من که دیگه از اینا ناامید شدم.گفتم خودم دست بکار بشم.واسه همین الکی خودمو زدم به گریه.مامان هم از ترس اینکه من بیدار شم و لج کنم ولم کرد.خاله که ازهمون اول در رفت.خدا آخر و عاقبت ما رو با اینا بخیر کنه.

پسندها (1)

نظرات (0)