گردش
من عاشق گردشم! همیشه وقتی مامان از سر کار بر می گرده، من می پرم بغلش و می گم منو ببر دد! منظورم همون پارک و خونه پدرجونه! یه روز که از دوری بابابزرگ و مامان بزرگ تب کرده بودم؛ بالاخره مامان منو برد بیرون! خیلی خوش گذشت! یه عالمه بستنی خوردم و بازی کردم! ...
نویسنده :
سمانه
12:37