بستن پشتی
یکی از معضلات بزرگ دیگه تو زندگی مامان و بابام اینه که مواظب من تو هر شرایطی باشن. نمی دونم چرا همش شیطون میره تو جلدم.؟ بیچاه ها مجبورن واسه اینکه راهرو نرم جلوی ورودی راهرو پشتی بزارن! البته منم جدیدا یاد گرفتم پشتی رو بندازم و برم تو راهرو. این مامانم هم بازم ابتکار عمل به خرج داده و پشتی رو با طناب بسته! جالبه نه! ایشالله واسشون مهمون بیاد و آبروشون بره! منم علاقه شدیدی دارم که کنار اون پشتیه بخوابم! شاید یه لحظه اون طناب رو باز کردن! ...
نویسنده :
سمانه
22:36