خداحافظ آویناجون
امروز یه خبر خیلیییی بد به مامانیم دادن.آخه میدونین بعد از این خبر مامانی و مادرجون و خاله ها خیلی گریه کردن.امروز خبر دادند خاله مهدیه و عمو کاظمی شوهر خاله مهدیه و آبجی آوینا توی هواپیمایی بودن که سقوط کرد.من خیلی ناراحتم.واسه خاله مهدیه ای که بهم قول داد از این به بعد خاطراتم رو بخونه و این فرصت رو نداشت ومن نتونستم به خاطر دعایی که برای خوب شدن دل دردم کرد ازش تشکر کنم.برای آبجی آوینا که عمرش اینقدر کوتاه بود که نتونست تولد سه سالگیشو که ماه بعد بود داشته باشه. و واسه عمویی که نتونست به تمام آرزوهاش برای دخترکوچولوش برسه.من از طرف مامانی و بابایی و خودم یعنی کوچولوترین داداش آوینا به همه تسلیت میگم.با این که در جمع ما نیستین ولی همه ما ب...
نویسنده :
سمانه
17:57